Search This Blog

Monday, August 18, 2014

خارق العاده ترین سفرنامه ماهیگیری و طبیعت گردی

خارق العاده ترین سفرنامه ماهیگیری و طبیعت گردی
نویسنده : ابی فیشر
مکان : کانادا / استان bc / ونکوور – ویستلر – لی لوئت – پاویلون
تشکر از مهندس داداش زاده عزیز به خاطر برنامه ریزی این برنامه ماهیگیری خارق العاده
تشکر از دوست عزیزم دلفروش به خاطر آشنایی اینجانب با آقای داداش زاده عزیز.
تمام عکس ها و گزارش و فیلم ها توسط اینجانب نوشته و عکاسی و تهیه شده .

فیلم این سفرنامه



·       بخش اول گزارش از حیوانات
·       بخش دوم عکس های شخصی نویسنده
·       بخش سوم عکس های ماهیگیری
·       بخش چهارم عکس های طبیعت

بخش اول گزارش از حیوانات
دارم نگاه کیلومتر ماشین می کنم همین جور رقم مصافتی که پشت سر گذاشتیم داره دورقمی میشه کنار جاده نگاه می کنم تابلوه های میبینم که برای اولین بار دارم تو زندگیم می بینم !!!



تابلوی عبور اسب های وحشی ، مگه میشه یعنی هنوز روی کره زمین اسب های وحشی زندگی می کنند مگه میشه !!!! از پنجره ماشین بیرون رو میبین  چادر سرخپوستارو می بینم ، وای خدای من داره چه اتفاقی میوفته اینجا سرزمین بکره که دارم توش قدم میزارم جای که حتی کانادایی ها هم آرزوی دیدنشو دارن ، همین جور که نگاه تابلو عبور اسب های وحشی می کنم 300 متر انور تو دشت مسطح می بینم که یه دسته اسب در حال چریدن هستند اسب های با رنگ های ابلغ وای خدای من اسب های که سرداران قبیله های سرخپوست اونارو رام و در شکار ها استفاده می کنند



هنوز تو شوک مشاهده اسب های وحشی و سرزمین سرخپوستا بودم که ناگهان دباره تابلوی مشابه ای کنار جاده دیدم ولی این بار به جای اسب تصویر گوزن رو تابلو بود با خودم گفتم وای خدای من چه حالی میده کوزن هارو تو طبیعت بکر اونا مشاهده کنی. . . .تابولی گوزن
هنوز 1 دقیقه از این حرف نگذشته که دسته گوزن هارو می بنیم که در حال دویدن کنار جاده هستند !!!



به خودم میام و می گم ابی داره چه اتفاقی میوفته تازه می فهمم که دیگه ایران و ترکیه نیستم دیگه خبر کشته شدن پلینگ و یوزپلنگ هار نمی بینم و نمی شنوم ، ابی باور کن خودتو دست کم نگیر تو الان کانادا هستی . . .










تو همین خیال بافی ها هستم که اینبار تابلوی که می بینم کنار خیابون با همه تابلو ها متفاوت تره و اینبار هم استرس هم هیجان هم ترس همگی یک باره با دیدن این تابلو در من نمایان شده . . .
دقیق تر که به تابلو نگاه می کنم می بینم نوشته تا محدوده 60 کیلومتر محل زندگی خرس ها . . .


سرزمین آمریکای شمالی زادگاه سرخوپوستارو دارم لمس می کنم و توش قدم میزارم ، با من گوش کن و حس کن صدای ریزش سنگ هارو میون درختا پشت سرت ، می شنوی ؟



دقیق تر که نگاه می کنم میون بوته ها خرسی رو می بینم که در حال گذر از پشت سرمه نمی دونم به ترسم نمی دونم فرار کنم یا بشینم نگاش کنم همون تصمیمی که گرفتم محو تماشای زیبای و وقار اون خرس ها نشستم ، نا خودا گاه مثل همیشه دستو پام شروع به لرزیدن میکنه ، یادته ابی اون خبر کشته شدن خرس قهوه ای مادر جلوی دو بچش تو سمیرون کشتن و سپس تیکه تیکه شدن اون دو بچه ها جلوی دوربین کنار جسد مادرشون چه زجه ای می زدند تو هم همراه اون صدا دستو پات مثل الان می لرزید و اشک می ریختی ولی با این تفاوت که الان همون حس رو دارم اون لحظه داشتی پست ترین صحنه های زندگیتو در رابطه با طبیعت و موجودات تو موبایل تو ایران می دیدی ولی الان همون خرس های قهوه ای دارن از کنارت رد میشن اونم 17 هزار کیلومتر دور تر از ایران . . .



اصلا هیچ ترسی از طبیعت و مجودات توش و خرس ها ندارم ، مگه چی میشه سالانه هزاران خرس توسط انسان ها کشته میشه بزار یه بار هم بر عکس اتفاق بیوفته  . . .



اصلا نمی تونم فکر کنم زمانی که اون خرس 1 تنی داره با دهان باز به سمتم می دوه آیا می تونم و قدرت اینو دارم که شاستی اسپره فلفل خرسو فشار بدم یا . . .






خرسه آروم آروم قدم زدن اونم تو قلب طبیعت میون اون بوته ها و جنگل درخت های کاج سوزنی ناپدید میشه تو اوفق تو می مونی و خاطرات اولین مشاهده خرس اونم تو دل طبیعت تو محله سرخپوستان آمریکای شمالی و مشاهده می کنی که بالای سرت عقاب طلایی و عقاب سر سفید رو می بینی که در فراز بام آسمون داره وقارو زیبای خودشو به نمایش میزاره ولی اینبار دیگه شکارچی نیست که طرف اون پرنده ها شلیک کنه . . .


برام فرقی نمی کرد مشاهده اون خرس یک تنی یا اون سنجاب 50 گرمی همشون به همون اندازه مساوی زیبا و خارق العاده بودند . .



میون سنگ ها چیزی شبیه به موش می دیدم اندازه تخم مرغ کمی کوچیک تر هی اینور و اونور می دوید دقیق تر که نگاه کردم موش نبود سنجاب خاکی بود ، تا به خودم اومدم ناپدید شد حدود 40 دقیقه یه جا با دوربین منتظرش نشستم تا دیدمش و برگشت و زیبا ترین موجود و کوچکترین موجود زیبا رو می دیدم




چه آرامشی داشت کم مونده بود بیاد رو شونم موهامو بخارونه واقعا چه حس خوبی بهش داشتم واقعا هیجان مشاهده خرس هارو با دیدن اون مجود کوچیک فراموش می کردم




وای خدای من اگه میرفتم باغ وحش اینقدر جک جونور نمی دیدم که دارم تو طبیعت پیرامون خودم می بینم . . .




طبیعت و منظره ها یکی یکی باهم فرق می کرد جنگل هارو پشت سر میزاشتیم دشت ها میومد ، دشت هارو پشت سر میزاشتیم کوهای سربه فلک کشیده نمایان می شد کوهارو که رد می کردیم دریاچه ها و رودخونه ها و نهایت طبیعت با اقیانوس آرام به انتها می رسید که هر طبیعت منظره و حیوانات خواص خودشو داشت . . .
وارد دشتی شدیم که اول فکر می کردم یه چوپان با گوسفنداش در حال چرا در زمین های چرا هستند ولی هرچی دقیق تر نگاه کردم دیدم اثری از چوپان نیست و اون گوسفند ها گوسفند نیستند و همگی قوچ و میش کانادای هستند !!!!







او خدای من دارم جاهای که قدم میزنم رو دقیق تر نگاه می کنم که خدای نکرده پامو روی موجودی ناخواسته نزارم و بهشون صدمه ای نزنم حالا گذشته از حشرات سمی و مار ها نا گهان می بینم میون سنگها یه چشم داره نگام می کنه یه چشم با خط چشم نارنجی دقیق تر که نگاه می کنم میبینم زمین چشم نداره اون چشم ها به سر یه پرنده با بدنی کاملا استتارمتصله که نوعی قرقاول یا کپک کوهی یا چیزی شبیه اوناست ، اوه خدای من چرا پرواز نمی کنه اگه زیاد بهش نزدیک شم احتمالا اینقدر کم محلم می کنه ،من میرم چون اون کسی که داره خطا می کنه منم نه اون ، چون من وارد خونش شدم نه اون . ..








ای خدای من وقارو به بین زیبای رو به بین فکر نکن مرغ همسایه هستا نه اون یه پرنده کاملا وحشیه که اینگار مرغ داره وسط کوچه رد میشه می ایستم و عکس می گیرم تازه برام چشمکم می زنه عاقشم حتی اسمشم نمی دونستم فقط تو خاطراتم ثبیتش کردم



اره وارد شدن به این غلم رو ها هم همین جور مفتی نیست بیای برینی به طبیعت بعد بری دقیقا این تابلو رو به بین روشو بخون به بین چی نوشته ، آره معاد 6 میلیون جریمه فقط به خاطر یه تیکه زباله کوچیک که یا از ماشین بیرون پرتاب کنی یا تو طبیعت رها کنی 2 هزار دلار کانادا کم پولی نیستا پول یک ماه کار سخت فول تایم یک ماه کامله ها به بین این طبیعت همین جور کشکی هم اینقدر بکر باقی نمونده اینجا قانون داره اینجا انسانیت وجود داره و با کسایی که رعایت نکنن هم درست بر خورد میشه یادمه برای جریمه کشتن یه خرس قهوای 700 هزار تومان جریمه باید تو ایران می دادی ولی به خاطر یه دستمال کاغذی که از ماشین به بیرون پرتاب می کنی 6 میلیون باید جریمه بدی !!!!!



خیلی خوشحالم که اون سنگ به اون پرنده نخورد شیطنت یک ماهیگیر با یه مرغابی وحشی تو دریاچه تازه نه تنها اون مرغابی نترسید آروم شنا کرد و از جلوی ما رد شد من هم از اون بر خورد سنگ کنار اون مرغابی تصور تهیه کردم خدای من خوب که عکاس حرفه ای نیستم وگرنه می ترکوندم دنیای عکاسی رو  . . 



عاشق اون سنجاب خاکسری شدم که رو به طبیعت وایساده بود وای خدای من دوست داشتم بدونم به چی فکر می کرد



بخش دوم عکس های شخصی نویسنده
احساساتمو شاید درست از نوشتن خاطرات نتونم انعکاسو بیان کنم برای همین این بخشو اختصاص می دم از عکس های که تو طبیعت گرفتم ، عکس ها متعلق به خودمه . . .






















بخش سوم عکس های ماهیگیری
شاید دلیل اینکه ماهیگیری زیاد نکردم همی عکس ها بوده البته لذت عکس گرفتن از طبیعت و ثبت خاطرات و گرفتن عکس های مهیج لذتی کمتر از صید ماهی نداره برام و برای تشکر از مهند داداش زاده عزیز این قسمت اختصاصی تصاویر ماهیگیری رو به ایشون اختصاص می دم برای تشکر از زحمات فراوانی که تو این چند جلسه برنامه ماهیگیری و طبیعت گردی که برای اینجانب کشیدن







در ادامه مطالب با عکس های بیشتر













بخش چهارم عکس های طبیعت





































































































No comments:

Post a Comment

Ebi fisher

Ebi fisher Eleven years ago, I left my homeland, Iran, and embarked on a life-changing journey to Canada as a refugee. Back in Iran, I alway...