داستان صید ماهی بزرگها فلای فیشینگ
دوستان عزیز کریسمس تبریکمی گم و خاطره صید اینماهی براتونمی نویسم
با دوست کانادایم در حال برنامه ریزی یه سفر بودیم ، اولین قدم گرفتنمرخصی بود که من موفق نشدم و تصمیمگرفتم سرکار نرم و بعد ازسفر یه کار دیگه پیدا کنم 😂
ما به مدت یکماه به مکزیک رفتیم و پارتنر دوستم مکزیکی بود برای همین سفر خیلی متفاوت داشتیم
منخیلی خوشاس بودم چون توکانادا بهممی گفتن مکزیکی هستی و همین باعث شد تواین سفر خیلی راحت باشم
خونه دوستم کنار ساحل بود من هر وقت آزاد پیدا می کردم به ماهیگیری ساحلی می رفتم عالی بود ولی ماهیگیری هدفم چیز دیگه ای بودتا اینکه با یه گروه فلای فیشینگ کار برای ماهیگیری با قایق به دریا رفتیم تجربه بسیار سختی بود چون رو امواج قایق بالا پایین زیاد میشد ایستادن روی پا هممشکل بود چه برسه با چوب کلاس دوازده پرتاب کردن ، ساعت ها پرتاب باعث شد تا روی پرتاب با کلاس سنگینبیشتر عادت کنم به یه دسته ماهی رسیدیم که در حال حمله بودند من تا اونجای که می تونستم پشه بین ماهی ها پرتاب می کردم تو اینشلوغی ها صدای کاپتان بود که زاویه پرتابو می گفت
ناگهان توکشش نخ ماهی بزرگی روی آب پشه رو زد واقعا لحظه فراموش نشدنی بود بعد از اون ماهی دو ماهی دیگه هم صید شد
اون روز تموم شد به ساحل برگشتیم و ادامه ماجراجوی ما در مکزیک ادامه پیدا کرد منمکزیک خیلی دوست دارم و تا به حال چهار بارمسافرت داشتم ، یه شلوغی و هیجانی بین مردمانش هستکه حس ایران بودنو به من دست میده مخصوصا رانندگیشون که برای عابرپیاده وای نمی ایستند 😂 در زندگی کانادا یه نظم و ترتیبی وجود داره که به مرور زمانکسل کننده میشه من عادت به زندگی نامنظم دارم😁
No comments:
Post a Comment