خاطرات سفر به کاستاریکا برای ماهیگیری
تازه از سرکار به خونه برگشته بودم و روی تختم دراز کشیده بودم و با موبایلم صفحه های شبکه اجتماعی بالا پایینمی کردم تا وقتبگزره مدت کوتاهی از امتحان شهروندی کانادام می گذشت هنوز تو سرم تاریخچه کانادا مرور می شد از ﯾادبودملکه الیزابت دوم بگیر تاسلطنت مشروطه . . هنوز باورم نمی شد با یکامتحاننهچندان مشکل بشه شهروندی یککشور دریافت کرد
اون روز که از سرکار بخونه برگشتم به این فکر بودم زندگی چقدر می تونه ساده و یکنواخت باشه وهمیشه به دنبال راهی می گشتمکهاین یکنواختی تغییر بدم
اون روز که داشتم تو شبکه های اجتماعی وقت سپری می کردم با عکسی روبه شدمکه زیرش جزییات یک سفر ماهیگیری رویایی رونوشتهبود
یک لحظه با خودم گفتم این همون کاری که با باید انجام بدم
یه چند روزی طول کشید تا صمیمگرفتم بیشتر درباره جزعیات سفر بدونم
اولین کاری که کردم پیامی به صاحب اون اعلامیه سفرماهیگیری دادم تا اطلاعات بیشتری بدست بیارم
صاحب آن اکانت خانمی بود به نام کتی واتسون
بی صبرانه منتظر جواب پیام بودم و خیلی مشتاق از اینکه آیا می تونم این سفر رو برم یا نه
به زندگی روزمره خودم برگشتم خیلی وقتا از خودم می پرسم کجان و چیکار می کنم ونقشه دنیا را باز می کنم نگاه می کنملوکیشنمکجاست بعضی وقتا پرچم کانادا رونگاه می کنم و با خودم می گم یعنی من اینجام و باز برگشت به زندگی عادی رفتن سر کاروبرگشتن خانه و منتظر شب شدن و بعد از اون صبح و صدای زنگموبایل برای بیدار شدن و رفتن سرکار
یکی روز معمولی که از سر کار بخونه برگشتم ایمیلی دریافت کردم از طرف Kate Watson که جزعات سفر ماهیگیری رو نوشته بود بیصبرانه ایمیل رو باز کردم و جزعات سفر رو خوندم یه سفر رویای به کشور کاستاریکا برای صید تارپون های غول پیکر
با خودم می گفتم یعنی واقعا میشه این سفر رومن برم و سریع قسمت هزینه های سفر باز کردم اولش خیلی نا امید کننده بود اعداد وارقام می دیدم که رفتن اون سفرم برام مشکل می کرد هی حساب بانکیمو پسنداز ناچیزمو نگاه می کردم و یه دستمماشینحساب بود کهخرج اجاره آپارتمان ومخارج دیگه از اون کم می کردم
به خودم می گفتم که حتما باید این کارو انجام بدم
باید انجام بدم
زمان زیادی باقی نمونده بود و فقط یک جای خالی در این سفر وجود داشت وتصمیمنهای گرفتم و پیامی ارسال کردم که من هم هستم وباید چیکار کنم
هی جلو می رفتم بیشتر نا امید می شدم هزینه پرواز با تور نبود و کلی هزینه های دیگه که با خودم بود مثل هزینه هتل قبل رسیدن بهدهکده تارپون
هر چی جلوتر می رفتم حساب بانکیم منفی تر می شد ولی چیزی نمی تونست جلو منو بگیره تا رسیدیم سر تجهیزات مورد نیاز همونلوازم ماهیگیری که باید به همراه داشتم
اوناروهمتهیه کردم که لیست خیلی طولانی داشت
فقط تنها چیزی که مونده بود یه تقویم بود که هروز چشم به اون بود که به بینماون روز کی فرا می رسه
چوب وچرخ ماهیگیری رو هروز چکمی کردم و برای نبرد با ماهی ها آماده می کردم
از هر چیزی یک یا دوتا یدک تهیه کردم و اینمیون خبر خوبی به من رسید و شهروندی کانادام انجام شد می تونستم با آزادی بیشتریسفر کنم چون مسافت طولانی بود یه پرواز به امریکا داشتیم و بعد از اون به کاستاریکا
بدون داشتن پاسپورت کانادای من نمی تونستم به امریکا برم ولی الان دیگه هیچ مشکل پرواز نداشتم
با اطلاعاتی که از کتی بدست آورده بودمگروه ما تشکیل شده بود از شیش نفر سه آقا و سه خانم
آقای جان ماهیگیری انگلیسی و آقای جردن ماهیگیر کانادای و خانم الکس ماهیگیر امریکایی و کتی ماهیگیر کانادای و خانم رنهماهیگیر امریکایی
خیلی برامجالب بود که ماهیگیران از کشور های مختلفی در اینکروه حضور دارن و من خودم رونماینده ای از ایرانمی دونستم خداروشکر ماهیگیر اسرائیلی تو تیم نبود وگرنه باید خودمو کنار می کشیدم 😂
روز های یکی پس از دیگری سپری می شد ولی دیگه برای من یک نواخت نبود و هدفی داشتم که بی صبرانه منتظر اون بودم
روز هارو یکی پس از دیگری روی تقویم خط میزنم و یه زمان آزاد پیدا می کردم روی زمینچمنمی رفتم و تمرین پرتاب انجام می دادموشب ها بعد ا از کار طعمه های ماهیگیری رو می بافتم
تا اینکه روز موعود فرا رسید چمدان سفر روبستم وبه فرودگاه ونکوور رفتم و با آقای جان و کتی هم پرواز بودم و با اولین پرواز به شهرلس انجلس رفتیم یه چند ساعتی تو فرودگاه بیکار بودیم و به یه بار رفتیم و ابجوسفارش دادیم و بعد از اون با یه پرواز به شهر San José یا همون سان حوزه کاستاریکا رسیدیم
و بعد از رسیدن به شهر سان حوزه به هتل رفتیم و یک شب رو در هتل سپری کردیم قبل از گرفتن اتاق ما پنج نفر بودیم وهر دونفر یه اتاقاجاره می کردن اون ماهیگیر انگلیسیه با کانادایی با هم یه اتاق گرفتن ومن یه اتاق تنها گرفتم اونا هزینه هتل رونصف کردن 🤨 کمیسیاسی شد ما جرا ، و خیلی جالب بود همون لحظه تو ذهنم تاریخچه کانادا مرور می شد که پادشاه کشور کانادا ملکه الیزابت دوم ازانگلیس هست و جالب بود که هنگام انتخاب هم اتاقی اونا روهم ریختن رفتن🤣
اون شب هم تمومشد و ما با یه اتوبوس کوچیک که شیش ساعت در راه بودیم به شهر manzanillo رسیدیم و تو راه بغیر از جنگلپوشیده شده از درختان سبز چیزی ندیدیم
وقتی به manzanillo رسیدیم منتظر کاپتان شدیم که پیش ما بیاد ٫ شاید فکر کنید این یه مسافرت عادی باشه که به هتل چند ستارهمیری و همه چیز عالی باشه ولی این سفر ما همچنین بود ما باید یه مسافتی چمدان و لوازم ماهیگیری خودمون جابجا می کردیم به جایرسیدیم که دیگه جاده ای در کار نبود یه چیز شبیه به گاری بزرگی آوردن و ما لوازم درون اون گذاشتیم و در جنگل پیش رفتیم و بعد ازچند دقیقه پیاده روی به کلبه یا همون دهکده تارپون رسیدیم در میان جنگل کنار ساحل دریای کارائیب بود
یه فضای کاملا متفاوت بود روی درختان تار عنکبوت هارو می دیدم با یک عنکبوت بسیار بزرگ
توی قرارداد ماهیگیری نوشته شده بود از دهکده نمی تونید زیاد فاصله بگیرید چون خطرناکه
تمام این داستان ها هیجان چند برابر می کرد بغیر از یه خبر بد که می گفت طوفانی در راهه
ما قرار بود روزی دوبار با قایق به دریا بریم ولی توفند دورین برنامه ریزی خراب کرد و روز اول به اندازه ای باران بارید که شب اول منتب بسیار شدیدی گرفتم و تمام شب تب لرز داشتم ! واقعا کابوس بسیار بدی بود تمام شب لرز شدیدی داشتم و صدای شکسته شدنگلدان ها بیرون از اتاق به همراه رعد برق و باد و باران شدید درد منو بیشتر می کرد با خودم می گفتم این فرصت رو از دست دادم و مننمی تونم ادامه بدم
صبح آن روز با درخواست از آشپز دهکده خواستم برایم قرص سرما خوردگی و سردرد تهیه کنند و دقیقا دو روز طول کشید من به حالتنرمال باز گشتم البته چیزی از دست ندادم و دریا قابل ماهیگیری نبود ولی خیلی خوشحال بودم به حالت نرمال باز گشتم
دریا قابل ماهیگیری نبود و ما بهناچار مجبور بودیم در تالاب میانجنگل ها ماهیگیری کنیم
و در جستجوی ماهی های تارپونجنگلی آب شیرین باشیم که سایز زیاد بزرگی نداشتند ولی تمرین خوبی بود
من در تالاب سه تارپونکوچک زیر ۱۰ کیلو صید کردم که فقط موفق شدم یک تارپون حدود دو کیلو لند کنم و این بچه تارپون ها داشت بهممی گفت برنامه سختی در دریا برای تارپون های قول پیکر در پیش داریم
تالاب بسیار بزرگی بود ، حیوانات وحشی تمام مدت از لای درخت ها در تماشای ما بودند، آب پر از تمساح بود ، عنکبوت های بسیاربزگ همه جا مشغول شکار بودند
سکوت عجیبی در تالاب وجود داشت که با حمله ماهی تارپون تمام سکوت شکسته می شد و چشمها به دنبال پرواز ماهی باز می ماند
اینقدر طبیعت بکر و زیبا وجود داشت که تمام اعضا گروه دوست داشتند یک بار دیگر به تالاب بر گردیم و فقط برای دیدن طبیعت زیبا
یکزمانهای همه چوب وچرخ های فلای فیشینگ رو کنار می گذاشتن و دست به دوربین منتظر شکار لحظه ها بودند
، روز های هم بود ما فقط یک بار روی دریا می رفتیم ولی همیشه به قول معروف دست خالی برمی گشتیم و گاهی یک ماهی جک دم زردتمام دلخوشی ماهیگیری برای عضا گروه بود
هوا شناسی میگفت دو روز آخر دریا کمی آرامتر می شه و تنها امیدمان فقط به دو روز آخر بود
ما پنج روزو بدونماهی هدف طی کردیم
تا سر انجام آب هوای بهتری به سمت کاستاریکا آمد و توفند دورین سواحل به سمت باهاما ترک کرد
وقتی روی آب رفتیم و به مرز آبی پاناما و کاستاریکا رسیدیم صحنه های بسیار عجیبی را دیدیم که دسته های تارپون قول پیکر روی آبدر حال تعقیب و شکار هستند اینقدر این تارپون ها بزرگ بودند که بیشتر شبیه شنا دسته جمعی دلفین ها بود !
در حال تماشای تارپون ها بودیمکه از پشت کاپیتان درحال فریاد زدن بود پرتاب کنید پرتاب کنید پرتاب کنید
وقتی تارپون ها به سمت قایق ما آمدن همه به عمق آب رفتند و من طعمه مینو بافتخودم رو تا جای که توانستم پرتاب کردم ولی عجله ایبرای جمع کردننداشتم و منتظر شد هر وقت احساس کردم ماهی ها نزدیک مینو من هستند نخ را جمع کنم و ناگهان تارپون بسیاربزرگی به پشه منحمله کرد و من بیش از پنج بار با کشیدن نخ سعی در جازدن قلاب در دهان پولادی ماهی داشتم و موفق شدم
زمانی که با ماهی در حل جنگیدن بودم به هم قایقیم الکس گفتم لطفا از من فیلم بگیر ولی این خانم که انگار از صید ماهی توسط منخوشحال نبود در خواست منو قبول نکرد و واقعا جالب بود دباره داستان سیاسی شد رقابت بین امریکا و ایران ولی اینبار ماهی سرقلاب من بود و اون فقط تماشاگر بود 🤣 بنده خدا حق داشت و حسادتش به خاطر ماهی نگرفتند بود باید بگم یکهیچ به نفع ایران و تواین میدان امریکا با زنده بود
در این برنامه چند نفر دیگر هم تارپون را با فلای گرفتند ولی هیچکس موفق به صید ماهی نشد و ماهی باپرش اول و دوم فرار می کرد
شاید فیلم صید این ماهی رو دیده باشید خوشحالی من بعد از صید ماهی ، واقعا نوشتن در باره اون احساسی که داشتم سخت هستنمی دونمچی جوری بیان کنم
روز اخر فلای فیشینگ هم به پایان رسید !
اول از همه خیلی خوشحالم برای اینکه خودمو نماینده ای از طرف ماهیگیران ایران می دونستم !
دو ماهی تارپون بسیار بزرگ در دریا صید شده که با محاسبات کاپتان اولی حدود بین ۵۰ تا ۶۰ کیلو و دومی بیش از ۶۰ کیلو بود البتهخود من هممی دونم به این وزن ها نبودند حتی نصف اینوزندها هم شاهکار بود اونم با فلای فیشینگ
برای دوستانمخارحیم ناراحتمکه تا اخرین روز نتیجه ای نگرفتن
این اولینتجربهگرند اسلم من بود واقعا فراموش نشدنی بود این سفر همبه پایان رسید و ما با کانادا برگشتیم و دباره زندگی عادیشروع شد البته دیگه همهچیز برای منمتفاوت بود به یک شخص دیگه ای تبدیل شده بودم یک شور هیجانی داشتمکه اون روتین هایروزمرعه برامکسل کننده نبود هر بار که به انرژی احتیاج داشتم فقط کافی بود به سفری که رفته بودم فکر کنم
خیلی خوشحالم دباره شروع به نوشتن خاطراتم کردم منو به یاد گذشته میندازه زمانی که وبلاگ نویس بودم تازه ماهیگیری شروع کردهبودم
تقریبا ۴ سال پیش بود که به خرید اولین ست تخصصی چوب و چرخ فلای فیشینگ کلاس سنگین آبشور رفتم ،
همچین هزینه خریدش برام راحت نبود ولی با تمام
علاقه ای که داشتم باید اینکارو می کردم ،
چوبی انتخاب کردم بسیار مقاوم به همراهچرخ بسیار قوی
وقتی عکس چوب و چرخ در فیسبوکم قرار دادم کامنت از طرف یکی از پیشکسوتان فلای فیشینگ آبشور کانادا دریافت کردم و متوجهشدم چه کار عجیب غریبی و بزرگی انجام دادم
واقعا دنیای فلای فیشینگ بسیار بزرگ وگسترده هست اگر بخوام بر گردم عقب تر داستان اولین فلای فیشینگ آبشور در ایران تعریفکنم ماجرا به این صورت بود که من در جنوب ایران متولد شدم شهر شیراز ، درسته هیچ وقت دسترسی به مناطقی که ماهی خال قرمزبومی ایران بود رو نداشتم و یا هیچ وقت به صید اردک ماهی به شمال ایران نرفتم ولی همیشه یک پام در خلیج فارس بود و از بچگیسالی دو یا سه بار در آب شور خلیج فارس ماهیگیری می کردم و اولین تجربه ماهیگیری من از همون دوران کودکی با گرفتن ماهی درچاله های آبی که توسط جزر و مد به و جود امده بود شروع شد
وقتی برای اولین بار با سیستمفلای فیشینگ به صید ماهی به خلیج فارس رفتم واقعا هیچاطلاعاتی در دنیای مجازی و جود نداشت کهبتونم راهنمای بگیرم و یا از کسی اطلاعاتی بگیرم و من شروع به ماهیگیری با فلای فیشینگ در سواحل مختلف و جزیره های مختلفخلیج فارس پرداختم
بعد ها کارم در ترکیه و کانادا ادامه دادم و دامنه فعالیت های ماهیگیری فلای آبشورمو فقط به خاطر کیفیت بالای ماهیگیری آبشور درکشور های آمریکایی میانی ادامه دادم و اولینتجربه فوق حرفه ای فلای فیشینگ آبشورمو روی قایق در اقیانوس آرام سمت مکزیک انجامدادم
الان که به بکگراند فلای فیشینگ آبشور خودم نگاه می کنم باید فراتر از همیشه دنبال هدف های بزرگ باشم
و هیچ وقت نخواستم یک شبه ره صد ساله را برم تا اینکه در جستجوی ماهیگیران بزرگ کانادا از طریق ماهیگیر مورد علاقم خانم آپریلبا خانم دیگری آشنا شدم به نام کتی واتسون و اتفاقی در پیگیری هایم در شبکه های اجتماعی دوبار موفق به ملاقات این فرد درماهیگیری شدم و بعد ها متوجه شدم ایشان در حال تشکیل گروهی برای فلای فیشینگ آبشور هستند و سفری به کاستاریکا برای صیدتارپون های قول پیکر با سیستم فلای فیشینگ در حال برنامه ریزی هستند
باید راستشو بگم من نمی خواستم یک دفعه قدم بزرگی در فلای فیشینگ آبشور بردارم و هدفم اول می خواستم در یکی از شهر هایمکزیک برای صید تارپون های کوچک اقدام کنم ولی قسمت این شد به فکر کاستاریکا بیوفتم و هدفم رو دها برابر بزرگتر بگیرم
لوازمی که در کاستاریکا برای ماهیگیری استفاده کردم قاب عکسی تهیه کردم که هر بار با دیدنش تمام خاطرات اون سفر برام زنده میشهاونو قابل در کمدمنگهداری می کنم
این خاطره از ماهیگیری برای دوستانی نوشتمکه در خواست داده بودن حتی اگه متوجه شدم یک علاقمند وجود داشته باشه برای اونمینویسم
ارادتمند شما ابی فیشر