قسمت 1 سفرنامه ماهیگیری در سرزمین آمریکای شمالی
اشک چشامو گرفته ، داره پاهام و دستام می لرزه ،
موهای بدنم سیخ شده ، الان سرمو روی زمین گذاشتم دارم صدای تپش زمینو می شنوم صدای
که از چهار نعل دویدن اسب های وحشی دشت سرخپوستان به گوش میرسه که دارن از راه دور
بهم نزدیک میشن. . .
چشمامو میبندم تا بیشتر حسشون کنم ، زمین لرزه
خفیف زیر پام داره بهم می گه که دسته اسب ها همین نزدیکی ها هستند دقیقا همون جای
که من تو دشت وایسادم و نا گهان از فاصله چند صد متریم دسته اسب های رو می بینم که
دارن از کنارم رد میشن و مثل تو فیلم ها همیشه یه اسب سیاه جلو دارشونه و چنتا اسب
سفید و چنتا اسب ابلغ رنگی ، سیاه سفید یا خاکستری و قهوه ای پشت سره سر گلست ، باورم نمیشه اینجا سرزمین سرخپوستان
آمریکای شمالیه و ناخوداگاه حتی توان ایستادن رو روی پاهام ندارم و سر تعظیم رو بر
این خاک مقدس فرود میارم و از خدا برای نعمات تشکر می کنم . . .
No comments:
Post a Comment