مجوز 500 میلیونی برای شکار پلنگ ایرانی
یک هفته از انتشار خبر شکار 500 میلیون تومانی پلنگ توسط یک اسپانیایی در پارک ملی بمو می گذرد و هیچ پاسخ و یا حتی تکذیبیه ای از سوی مقامات مسئول در این رابطه ارائه نشده است. خبر صحت داشته باشد یا نه، امسال هم مانند سال گذشته سال کشتار پلنگ است. اما تفاوت اینجاست که گوشها دیگر واکنش چندانی نشان نمی دهند. گویا تنها نقطه عطف برای قتل عام پلنگ ایرانی، انقراض این گونه است و بس.
کشف تاکسیدرمی یک پلنگ ایرانی در مسجدسلیمان، کشتار یک پلنگ ایرانی در مناطق جنگلی تالش، کشتار یک پلنگ ایرانی در سمنان، کشتار بی رحمانه یک پلنگ ایرانی با ضربات تبر در مناطق جنگلی بندرگز، جریمه 5 میلیونی برای شکار پلنگی که پوستش 7 میلیون فروخته شد بخشی از تراژدی کشتار پلنگ در سال 93 است. نبودِ مجازاتهای بازدارنده برای متخلفین، عدم حمایت مالی و جانی محیط بانان دو عامل اصلی افزایش این تخلفات است.
از تلفات گسترده حیات وحش از جمله پلنگها در تصادفات جاده ای که ناشی از سهل انگاری و بی مسئولیتی و منفعت طلبی ارگانهای مختلف است که بگذریم به پدیده ای به نام توریسم شکار می رسیم.
بنگاه های مجاز و غیر مجاز دلالی خون حیات وحش که با دریافت مبالغ کلان از شکارچیان اروپایی و آمریکایی، سفری دلچسب را برای این مسافران ترتیب می دهند. مسافرانی که پیش از ورد به خاک این سرزمین، گونه مورد نظر، سلاح مورد علاقه و حتی لباس استتارشان را از پیش سفارش می دهند، با جسم بیجان شکار به کشورشان بازمی گردند و عکس های یادگاری را در وب سایتهای مختلف به نمایش می گذارند. این دلالی ناجوانمردانه با سود کلان، وسوسه ای غیرقابل چشم پوشی است که متاسفانه طعم آن به مذاق اهلش بسیار خوش آمده و به این سادگی ها مایل به انصراف از این حرفه نه چندان شرافتمندانه نیستند. توریسم شکار این روزها پا را فراتر نهاده و در پوستی "به ظاهر" غیرقانونی نیز به کار خود ادامه می دهد. کشتار پلنگ منطقه حفاظت شده بمو را شاید بتوان آغازی دانست بر پدیده ای نوین تحت عنوان "توریست غیر مجاز شکار".
متاسفانه این روزها بسیاری علاقمندان حیات وحش بیش از هر زمان دیگری از عملکرد سازمان حفاظت محیط زیست ابراز ناامیدی میکنند چرا که امروز، یک سال می گذرد از روزی که یک پلنگ نر عظیم الجثه از صخره های ارتفاعات 2000 تنکابن، به جاده سقوط کرد و با یک دست قطع شده در تله، جسمی آلوده به 30 ساچمه قدیمی و گلوله ای در مهره پنجم کمرش، خودش را در برابر چشمان بهت زده مسافران از زیر گاردریل به دره و سپس به رودخانه رساند. جایی که با شلیک دارت بیهوشی، برای همیشه با طبیعت وداع گفت و در قفسی نامناسب، سفری 10 روزه به تهران را آغاز کرد. سفری به سوی مرگ. نهایتا پس از 10 روز، تلاش دامپزشکان برای نجات این پلنگ بی فایده بود. البرز، پلنک تنکابن، قطع نخاع شده بود و اندامها تحتانی بدنش کاملا فلج بود که همین بی حسی سبب می شد با دندانهایش زخمهای عمیقی بر پاهای خود وارد کند. دندانهایش بر اثر فشردن میله های قفس شکسته بود و تحمل اسارت را نداشت. البرز با تزریق دوز بالای داروی بیهوشی با مرگی آرام (یوتانایز) با سرزمینش وداع گفت.
ماجرای دردناک این پلنگ و پایداریش علیرغم آسیبهای شدیدی که مراحل مختلف به جسمش وارد شده بود، جمعی از دوستداران حیات وحش را بر آن داشت تا در 25 دیماه سال گذشته به یاد البرز مقابل سازمان محیط زیست واقع در پارک پردیسان، بطور جدی خواستار رسیدگی مسئولین این سازمان به کشتارهای روز افزون حیات وحش شدند.
اما امروز پس از طی کردن فراز و نشیبها و وعده های گوناگون نه تنها شاهد بهبود اوضاع نیستیم که آمار اخبار ناگوار حیات وحش از دستمان دررفته است و متاسفانه سیاست مبهم سازمان حفاظت محیط زیست در زمینه شکار هم مانند دیگر موارد دوپهلوست: "پروانه شکار فقط برای افرادی صادر خواهد شد که اقداماتی را در رابطه با افزایش و پرورش حیاتوحش داشتهاند."
No comments:
Post a Comment