نامه ای به ورزش ماهیگیری
کشورم
تو زندگیم قرق دودم ، حالا این دوده صحنه ای هست که با تابش نور های
رنگی در حال چشمک زدن میون یه تاریکیه ، بین آدم های که در حال بالا و پایین پریدن
هستن با ریتم موسیقی ، مثل ماهی قزل الای که در نت دستی یه ماهیگیرفلای کار در حال
بیرون آوردن از آبه، یا این دود مال سیگاری که تو دستمه و نگاهم قفله به درو دیوار
اتاقم مثل ماهی که تو سبد زنده نگهدارنده حبث شده. . . قرق آبم ، آبی که از چشمه
ای جوشیده و در حال حرکته یا آبی که مارو از خوردن اون منع کردند و تو یه لیوانه
کوچیکه که با نوشیدن اون می تونیم لذت صید و رها سازیه ماهی رکورد رو باسیستم فلای
داشته باشیم. . .
دم اونای گرم که فقط به خاطر نوشته هام و احساساتم نصبت به طبیعت و
ماهیگیری منو می خوان نه فقط به خاطر اسمم یا وبسایتم ، این نوشته ها تو ذهنم
هستند و هیچ وقت پاک نخواهند شد ولی این اسم و این وبسایت به راحتی با کلید یه
دکمه از صحنه روزگار حذف میشن و من می مونم با افکارم. تو این مسیری که در پیش
گرفتم و هیچ آینده ای برام نداره به مشکلات زیادی بر خوردم یه عدده ای فکر می کنن
که دارم ورزش ماهیگیری کشورمو ورق می زنم و یه عدده ای هم فکر می کنند که دارم
مسیر ورزش ماهیگیری کشورمو منحرف می کنم .
من نه می خوام چیزی رو عوض کنم نه می خوام چیزی رو اضافه کنم من فقط به
فکر اینم زمانی که تو طبیعت حضور دارم از لحظات خودم لذت به برم ، من نه گروهی
دارم نه سازمانی رو هدایت می کنم و نه قصد رهبری جمعی رو دارم فقط یک وبلاگ نویس
ساده هستم که دارم خاطراتمو می نویسم شاید برای عدده ای شیرین باشه یا تلخ. من از
خاطرات شخصیم می نویسم و از زندگی که دارم و انتظار اینو ندارم که حتمی کسی اونو
بخونه و فقط می نویسم چون فکر می کنم با بیان و نوشتن اونا بار سنگینی رو از دوشم
بر می دارم و سبک می شم.
من از گروه یا سازمان یا اروگان ورزشی درابطه با ماهیگیری نه انتقادی
دارم نه پیشنهادی چون اصلا برام مهم نیست که بدونم می خوان چیکار کنند یا چه
برنامه ای دارن . من فقط به فکر فرداهای خودم هستم که می خواد چه بلا های سرم بیاد
همینو بس. دوتا مدرک مربیگیری مقدماتی ماهیگیری داشتیم که همه رو پاره پوره کردیم
ریختیم تو زباله و ماهیگیری خودمون می خوایم همچنان تو عماق دلمون بکر بمونه و دور
از هر گون حاشیه و استرس و رقابت و فعالیت گروهی . . .
از نظر من یه قلاب برمیداری یه گره ساده به نخ می زنی و یه پرتاب کوتاه
و صید ماهی این دیگه مدرک یا اجازه یا رهبری نمی خواد. مثل یه سرخپوست می تونی به
ماهیگیری و حضور در طبیعت ادامه بدی و لذت به بری . . . من دوست دارم فقط صدای
پیچش بادو میون نیزارهای کنار رودخونه گوش بدم که با صدای بر خورد آب با سنگ ها
ادقام میشه ، نه اینه که گوش بدم دارن درباره من و بسایتم چه حرف های می زنند . من
دوست دارم زمانی که ماهی داره تو دستم با حرکت های دمش تقلا می کنه و در حال فراره
تا آزادش کنمو بینم ، نه اینکه به بینم برای رقابت و جلب توجه و جمع کردن پول و
مادیات و شهرت اینو اونو زیر پا بزاره. من دوست ندارم کف دستمو نگاه کنم و به
بینمه با بحانه قراردادن ماهیگیری و طبیعت پول جمع شده تو دستام، من دوست دارم
زمانی که ماهی رو آزاد کردم وقتی به کف دستم نگاه کردم به جای پول پولک ماهی رو به
بینم که توی کف دستم جا مونده ولی صاحبش هنوز داره آزادانه بعد از صید شدنش توسط
من به زندگیش ادامه می ده.
همون جوری که به رئیس انجمن ماهیگیری قول دادم از این به بعد هیچ گونه
خبر یا اطلاعیه مسابقه یا هر چیزی شبیه اون تو وبسایتم قرار ندم و قرار نخواهم داد
عیسی به راه خودش و موسی هم به راه خودش همون جوری که کمیته ماهیگیری ورزشی شهر
خودم هم برام اهمیت نداره انجمن هم اهمیتی نخواهد داشت انشا الله که همیشه موفق
باشن و بتونن به راه خودشون ادامه بدند . . .
من فردا یا پس فردا تنها چوب فلای خودمو برمیدارم و میون مه های تشکیل
شده در دم دم های صبح میون اون تاریک هوا انتهای درها های بکر با همراه جریان
رودخونه ناپدید می شم و به طبیعت خودم بر می گردم و از لحظه به لحظه تو طبیعت لذت
می برم . نه اینکه مثل گذشته حرسو جوش مربیگیری درجه 3 یا 2 یا 1 رو بخورم که داره
تو قم برگزار میشه یا تو اراک دیگه اصلا برام مهم نیست . و از شما دوستان هم در
خواست می کنم هیچ گونه خبری رو برام ایمیل نکنید یا منو اصلا در جریان نزارید . یه
وبسایت داریم دور هم جمع شدیم می گیم می بینیم و می شنویم و لذت می بریم.
ارادتمند شما ابی فیشر
No comments:
Post a Comment